تحولات لبنان و فلسطین

قدس آنلاین- فاطمه امیراحمدی: واقعه عاشورا گوشه‎ای از تاریخ اسلام است که برای تمام مسلمانان جای تأمل دارد اینکه بدانند فاصله حق و حقیقت بسیار ناچیز است. در گفت‌وگو با استاد محمدحسین رجبی دوانی به بررسی این موضوع پرداخته‌ایم که از نظر می‌گذرد:

«فاجعه کربلا» نتیجه «دنیازدگی خواص» بود

یکی از پرسش‌های عمیقی که با شروع محرم، هر مسلمانی از خود میکند این است که اگر در روز عاشورا حضور داشتند در کدام لشگر قرار می‎گرفتند؟ به طور یقین پاسخ شیعیان، لشگر امام حسین علیه‎السلام است، اما همین که فکر کنیم تمام کسانی که در مقابل امام ایستادند و به کارزار با وی پرداختند و در نهایت او و یارانش را به شهادت رساندند مسلمان بودند، نماز می‎خواندند، روزه می‎گرفتند و نیز به رسالت پیامبر اکرم صلی‎الله علیه و آله و سلم ایمان داشتند این پاسخ را با چالش سختی مواجه می‎کند. چه بسیار علمای دنیاطلبی که دنیاخواهی آنان منجر به آوردن هزاران دلیل و استدلال برای ایستادن در مقابل فرزند پیامبرشان شد و چه وعده‎هایی که با وجود انجام رسالت‎شان به خلف وعده تبدیل شد.

جناب استاد اگر بخواهیم به تفاوت بین دو لشگر امام حسین علیه‎السلام و یزید لعنه‎الله بپردازیم نکته بارز این مسأله چیست و چرا افراد مسلمان در مقابل فرزند پیامبرشان می‎ایستند؟

یزید و پدرش لعنهم‎الله به همراه یاران‎شان همگی دنیازده هستند. دنیاخواهی و دنیاطلبی مسلمانان این دوره به استناد سخن امام حسین علیه‎السلام ناشی از لقمه‎های حرامی بود که در شکم آنان جمع شده بود و همین امر منجر به پدید آمدن فاجعه کربلا شد.

دنیازدگی، از دربار بنی امیه به مردم عادی تسری پیدا کرد و مسلمانان این عصر به نوعی مادی‎زده شدند. اسلام تنها در پوسته ظاهری مثل نماز خواندن و برگزاری حج و غیره باقی مانده بود اما افراد از درون تهی و دنیاطلب شده بودند.

همچنین تجمل‎گرایی که ناشی از کاخ‎نشینی و عیاشی بنی امیه بود و بستر آن در دوره خلیفه دوم فراهم شد، این دنیازدگی را بیشتر کرد.

با این تفاسیر شاید لازم باشد از دو منظر کاخ‎نشینی درباریان و دنیازدگی اصحاب خاص یزید به موضوع بپردازیم. زمانی که پیامبر اسلام صلی‎الله علیه و آله و سلم برای سعادت دنیا و آخرت بشر، اسلام را عرضه کرد مقصود این بود که در عین بهره‎مندی مردم از مواهب دنیا، بر مبنای سادگی و دل نبستن به دنیا و نیز دوری از تشریفات و تجملات زندگی کنند و این در آموزه‎های حضرت محمد(صلی‎الله علیه و آله و سلم) به طور کامل مشهود است و در رفتار و کردار وی موج می‎زند، اما بعد از رحلت حضرت، زمانی که ولایت اهل بیت علیهم‎السلام مورد هجمه‎هایی قرار گرفته و بی‎مهری‎هایی در این‎باره می‎شود رهبری اسلام، بعد از پیامبر اکرم صلی‎الله قطع می‎گردد و با این اتفاق تنها یک مسأله سیاسی پدید نمی‎آید بلکه ارزش‎هایی که پیامبر صلی‎الله به آن اهتمام کرده بودند کم‎کم رنگ می‎بازد.

در زمان خلیفه دوم اگر چه خود زندگی ساده‎ای داشت اما به معاویه لعنه‎الله که وی را فرمانروای شامات می‎کند اجازه کاخ‎سازی و کاخ‎نشینی می‎دهد، بنابراین نخستین گام برای ورود تجملات به اسلام و داشتن زندگی تشریفاتی فراهم می‎شود و توجیه معاویه درباره این تجملات و تشریفات این است که باید در مقابل امپراتوری روم عظمت اسلام را نشان دهد. از این رو کاخ‎نشینی او پذیرفته می‎شود و این سر آغاز راهی است که مسلمانان به سمت تجملات رفته به دنیا روی آورند.

نکته دیگر که باز نیز در زمان خلیفه دوم پدید آمد تسخیر بیت‎المال بود. وی برای برخی افراد حقوقی از بیت‎المال در نظر گرفت که در توزیع آن تبعیض‎های زیادی وجود داشت، و همین مسأله یعنی جمع کردن مال و اموال بسیار از بیت‎المال، باعث شد آرام آرام دنیاطلبی قبح خود را از دست داده و مردم متوجه دنیا و لذت‎های آن شوند.

بنابراین اگر به جنگی می‎رفتند در ظاهر برای اسلام و گسترش آن بود اما بیشتر هدف مسایل مادی بود؛ بدین ترتیب لشگرکشی به نقاطی انجام می‌شد که از نظر غنیمت و غارت اموال ارزش مادی بسیاری برای آنها داشت. بر این اساس به سوی ایران و روم در ظاهر برای جهاد، اما در واقع برای به دست آوردن گنج‎ها و سرزمینهای حاصلخیز هجوم می‌آورند. متأسفانه می‎بینیم در این عصر کم‎کم معنویت‎های دوره پیامبر رنگ می‎بازد و دنیازدگی و دنیاخواهی رواج می‌یابد.

در زمان خلیفه سوم، او اولین کسی است که زندگی مرفه و تجملاتی را برای خود برپا می‎کند و خانه‎ای مجلل برای خود می‎سازد، به گونه‎ای که خشم و نهی ابوذر، صحابه بزرگوار پیامبر صلی‎الله را برمی‎انگیزد و او را از چنین منکری نهی می‎کند، زیرا این امر از سوی کسی انجام شده که مقام اول عالم اسلام را دارد. اما تذکر ابوذر با برخورد تند عثمان پاسخ داده می‎شود و در نهایت او را تبعید می‎کند که باعث می‎شود این صحابه پیامبر در پایان عمر خود زندگی سختی را بگذراند. از این رو حاکمان عثمان، در مناطق مختلف که به طور عموم از بنی ‎امیه بودند از شیوه زندگی او تقلید می‎کردند.

معاویه لعنه‎الله کاخ‎نشینی را از زمان خلیفه دوم آغاز می‎کند در ادامه در زمان خلیفه سوم تجمل‎گرایی و دنیازدگی اوج می‎گیرد و حاکمان او در مصر، کوفه، بصره و مناطق دیگر به کاخ‎نشینی و زندگی تجملی روی می‎آورند و بسیاری از افراد جامعه از سران قبایل و افراد دیگر بر اساس این حدیث

«الناس علی دین ملوکهم» وقتی می‎بینند بزرگان و مسؤولان‎شان چنین زندگی اشرافی را ترویج می‎کنند، به این سو ترغیب می‎شوند و برای جمع‎آوری هر بیشتر مال و مستقلات، در مناطق مختلف با یکدیگر رقابت می‎کنند.

این شرایط حاکم بود تا زمانی که امیرالمومنین علی علیه‎السلام به خلافت می‎رسد. وجود مقدس او مظهر ساده‎زیستی است. وقتی حضرت وارد کوفه می‎شود حاضر نیست در دارالاماره کوفه مستقر شود. در خانه‎ای ساده اسکان پیدا می‏کند و سپس تمام رانت‎ها و امتیازهایی که خلفای پیشین به عده‎ای از سرشناسان و اشراف اهدا کرده بودند لغو می‎کند و حتی اقدام به بازگرداندن اموالی که افراد به ناحق دریافت کرده بودند، می‎کند. از این رو است که با حضرت علی علیه‎السلام دشمنی‎های زیادی می‎شود و نمی‎گذارند آن وجود مقدس سیاست‎های الهی را پیاده کند.

لذا حضرت در نخستین روز خلافت خود می‎فرماید: شما مردم از راه پیامبر صلی‎الله بسیار فاصله گرفته‎اید و تمام تلاش من این است تا شما را به همان اصل بازگردانم. اما می‎بینیم که مقاومت‎های سختی در مقابل حضرت صورت پذیرفت.

اسلام با اشرافیت و تجمل‎گرایی سر ستیز دارد اما متأسفانه در زمان خلفای دوم و بویژه سوم طبقه‎ای به نام اشراف در قبایل و اشرافیت در جامعه مسلمین ظهور می‎کند، بنابراین امیرالمومنین علیه‎السلام وظیفه خود می‎داند که با این پدیده نوظهور مقابله کند اما هزینه‎های سنگینی بابت آن باید بپردازد.

توده‎های مردم که از سیاست‎های حضرت منتفع می‎شدند متأسفانه نگاه به سران و بزرگان قبایل می‎کردند که عموماً به دشمنی با امیرالمومنین علیه‎السلام برخاسته بودند. از این رو حضرت از سوی مردم برای اجرای سیاست‎های عادلانه خود حمایت نشد تا اینکه جان مقدس خود را در این راه گذاشت و به شهادت رسید.

و بعد از صلح امام حسن علیه‎السلام که بنی ‎امیه مهار گسیخته فرمانروایی عالم اسلام را به دست می‎گیرند شاهد هستیم که دنیاگرایی و زندگی اشرافی به طور تساعدی در دنیای اسلام در حال شکل‎گیری است. کاخ‎های مجلل و حتی به کار بستن اموری که در اسلام نهی شرعی شده است نظیر کشیدن تصویر و صورت‎های زنان برهنه و نیمه برهنه در این کاخ‎ها به وسیله خلفای اموی ترویج می‎شوند. چنین شرایطی در کنار مادی‎گرایی و دنیازدگی، جامعه مسلمین را چنان فاسد می‎کند که کار به آنجا می‎رسد که با کمال وقاحت و گستاخی، مردمی که خود امام حسین علیه‎السلام را دعوت می‎کنند و از وی می‎خواهند به عنوان فرزند رسول خدا برای نجات آن‌ها به کوفه بیاید به دلیل همین انگیزه‎های دنیایی در مقابل امام می‎ایستند و فاجعه کربلا را رقم می‎زنند.

اثر این دنیازدگی بخصوص از طریق اموال نامشروع و حرامی که دستگاه خلافت خود مروج آن بود و یزید لعنه‎الله با پرداخت رشوه‎ها به سران قبایل و سرشناسان جامعه می‎خواست آن‌ها را همراه خود کند، موجب شد سران کوفه با وجود نوشتن نامه‎ها به امام، پشت به او کنند و زمانی که عبیدالله بن زیاد لعنه‎الله علیه وارد کوفه می‎شود در بدو ورود 4 هزار دینار طلا و (اگر اشتباه نکنم) 200 هزار دینار نقره بین اشراف و برخی سران قبایل کوفه تقسیم می‎کند و این باعث می‎شود تا مسلمانان کوفه نامه‎ها و درخواست‎های خود به امام علیه‎السلام و نیز بیعت با مسلم بن عقیل را نادیده بگیرند و به سوی عبیدالله و یزید لعنهم‎الله متمایل شوند. و حتی افراد قبایل خود را وا دارند تا به این امر تن دهند چرا که عنوان می‎کنند خیر آنها در این مسأله است.

بنابراین روز عاشورا زمانی که امام می‎خواهد برای هدایت و نجات مردم انذار کند، می‎فرماید: مردم به سخنان من گوش دهید و در کشتن من شتاب نکنید، اگر سخنان مرا پسندید به آن عمل کنید و اگر نپسندید مرا از میان بردارید. اما مردم جنجال و سر و صدا به راه می‎اندازند تا صدای حضرت شنیده نشود. امام در مقابل این جنجال می‎فرماید: وای بر شما، اینکه شما نمی‎خواهید سخن حق را بشنوید و به دفاع از حق برخیزید اثر لقمه‎های حرامی است که در شکم‎های شما انباشته شده است.

به هر حال مال‎های حرام که منجر به شقاوت افراد شده بود حاصل دنیازدگی بود و کار را به آنجا ‎رساند که مهمان خود و فرزند پیامبرشان را که با اصرار او را دعوت و با نماینده‎اش بیعت کرده بودند، به شهر و خانه خود راه ندهند بلکه در سرزمین کربلا او را محصور کنند. آب را روی وی و یارانش ببندند و در نهایت فاجعه کربلا را پدید آوردند.

با این توضیح‎ها می‎توان نتیجه گرفت که بین دنیاطلبی و قدرت‎طلبی ارتباطی وجود دارد؟

هر قدرت‎طلبی، دنیاطلب است اما هر دنیاطلبی ممکن است قدرت‎طلب نباشد. بسیاری از افراد هستند که تنها به دنبال داشتن زندگی مرفه بوده و به آن دل خوش می‎کنند و در پی کسب قدرت نیستند، اما فردی که به دنبال کسب قدرت است باقی لوازم جانبی آن نظیر ثروت را نیز می‎خواهد و تسلط بر دیگران و ثروت را یک جا می‎طلبد.

بنابراین می‎توان گفت هر قدرت‎طلبی، دنیاخواه و دنیازده است اما بالعکس آن نمی‎تواند صادق باشد.

تفاوت نگاه تجمل‎گرایی برخی خلفا با دنیاطلبی که بین اقشار پایین‎تر جامعه اسلامی وجود داشت، در چیست؟

اگر اقشار جامعه منظور یاران امامان معصوم علیهم‎السلام هستند آن‌ها هیچ گاه دنیاگرا و دنیازده نبوده بلکه امتحان خود را نیز پس داده بودند و اتفاقاً عده‎ آن‌ها انگشت‎شمار بود.

در دوران 4 سال و 9 ماه خلافت امیرالمومنین علی علیه‎السلام و به طور نمونه جمع شدن لشگر 95 هزار نفری (لشگری که برای جنگ با معاویه حضرت به شام می‎برد) به این معنا نیست که تمام 95 هزار نفر شیعه بودند. ابدا بلکه بسیاری از آن‌ها حضرت علی علیه‎السلام را به عنوان خلیفه چهارم قبول داشتند و در بین آن‌ها شیعه بسیار اندک بود.

در تاریخ اسلام می‎خوانید همین لشگر وقتی می‎بیند جنگ صفین برای او منفعتی ندارد و نمی‎تواند اسیر به عنوان برده بگیرد، زن و فرزندان آن‌ها را تصاحب کند و اموال‎شان را به غنیمت بگیرد، مترصد متوقف کردن آن می‎شود، اگر چه این امر منجر به ضربه خوردن حاکمیت بر حق امیرالمومنین علیه‎السلام باشد. چرا که آن‌ها بر اساس آنچه در گذشته آموخته بودند تنها برای منفعت دنیایی وارد کارزار می‎شدند و این دنیازدگی مسلمانان، بعد از جنگ جمل خود را نشان می‎دهد درست زمانی که امیرالمومنین تنها 6 ماه به خلافت رسیده است. در فتنه جمل حضرت تلاش دارد تا مانع بروز جنگ شود اما آن‌ها که افراد زیادی را زیر پرچم خود جمع کرده‎اند و نیز به پیروزی خود یقین دارند سخنان علی علیه‎السلام را نمی‎شنوند و جنگ را آغاز می‎کنند.

بعد از شکست آن‌ها، لشگر کوفه که به یاری امیرالمومنین آمده بود - چرا که خلیفه درخواست کرده و باید می‎آمدند - هدفی جز این نداشتند تا وارد بصره شده و اموال مردم را غارت کنند، و حتی زن و فرزند آن‌ها را به اسارات ببرند.

حضرت این اجازه را نداد و به این افراد گوشزد نمود زن و فرزند و اموال مسلمانان محترم است. آن‌ها گستاخانه در پاسخ به حضرت گفتند، چگونه خون آن‌ها حلال است اما اموال‎شان خیر. امام هر چه خواست از نظر شرعی و فقهی تفهیم کند، نشد؛ اینکه این افراد خروج کردند، سلاح به دست گرفتند و افرادی را کشتند در نتیجه باید جلوی این امور گرفته می‎شد آن‌ها پس از سخنان روشنگرانه امیرالمومنین ،در بین خود نجوا می‎کنند هنگامی که جنگ‎های علی برای ما منفعتی ندارد چرا باید جان خود را به خطر بیندازیم. از این روست که در صفین کوتاهی می‎کنند و زمانی که قران‎هایی سر نیزه می‎رود بهانه‎ای پیدا می‎شود تا مانع ادامه جنگ و پیروزی حضرت شوند.

بنابراین می‌بینیم که در لشگر حضرت همگی یاور او نیستند زیرا پیرو باید مطیع محض امام خود باشد در حالی که یاور واقعی بین این لشگر نظیر مالک اشتر بسیار انگشت‎شمار بودند. در بین شیعیان نیز افرادی بودند که ضعف ایمان داشتند و به یاری امام علی علیه‎السلام و دو فرزند او امام حسن و امام حسین علیهم‎السلام نشتافتند. کسانی مثل سلیمان بن صُرَد بن الجون خُزاعی و مُسیَّب بن نَجَبه بن ربیعه فزاری (فرازی). زیرا شناخت دقیقی از امام عصر خود نداشتند اما نباید پنداشت که دنیاطلب بودند بلکه وارد این وادی هم نشدند.

بدین ترتیب ما دنیازدگی را در بین اصحاب شیعه امام علی، امام حسن و امام حسین علیهم‎السلام نمی‎بینیم اما شاهد ضعف ایمان در بین افراد اندکی از یاران این امامان هستیم. به این ترتیب باید گفت، در آن دوره شیعیان بسیار کم بودند و در بین آن‌ها نیز انگشت‎شمار افرادی بودند که ضعف ایمان داشتند. به طور نمونه اگر امام حسین علیه‎السلام را دعوت کردند اما به یاری‎اش نشتافتند این گونه نبود که به جنگ وی نیز بروند. به همین دلیل است که قیام توابین را پدید می‎آورند و توبه می‎کنند و در آن قیام کشته می‎شوند.

در دوره‎های بعد در اصحاب برخی امامان علیهم‎السلام دنیازدگی بین اصحاب دیده می‎شود، البته باز هم تعداد این افراد بسیار کم است. به طور نمونه در بین اصحاب امام کاظم علیه‎السلام، علی بن ابی حمزه بَطائِنی، نماینده امام است و زمانی که هارون‎الرشید لعنه‎الله امام را دستگیر می‎کند، این فرد که وجوه و اموال زیادی نزد اوست و مردم این وجوه را پرداخته‎اند تا به دست امام برسد، بعد از شهادت امام وسوسه شده و از تحویل آن به جانشین حضرت یعنی امام رضا علیه‎السلام سرباز می‎زند. و شهادت امام کاظم علیه‎السلام را انکار و امامت حضرت ثامن‎الحجج را نمی‎پذیرد و اموال را برای خود نگه می‎دارد و در ادامه، همین فرد فرقه واقفیه را به وجود می‎آورد و دنیاخواهی او باعث می‎شود تا بدعت‎گذار در دین نیز باشد بنابراین در امام موسی بن جعفر علیهما‎السلام وقوف می‎کند و امامت امامان بعد از او را رد می‎کند.

همچنین محمد بن علی شلمغانی از اصحاب امام هادی و امام حسن عسکری علیهما‎السلام که اتفاقا بسیار نیز عالم است و کتاب او به توصیه ائمه علیهم‎السلام در اختیار شیعیان قرار داشت تا استفاده کنند. او انتظار داشت جز نواب خاص امام عصر عج‎الله باشد اما وقتی نشد مقابل نایب سوم حضرت می‎ایستد و فتنه به پا می‎کند. این چنین رفتارهایی همگی نتیجه دنیاخواهی افراد است. این فرد حتی بدعت‎هایی در اسلام بنا می‎نهد که نفرین و لعنش از سوی امام زمان علیه‎السلام صادر می‎شود.

با این توضیحات بفرمایید آنچه امروز گریبان‎گیر جامعه اسلامی ما شده است از نوع تجمل‎گرایی است یا دنیازدگی؟

امروز اگر در جامعه خود شاهد این مسایل حتی در برخی مسؤولان و سرشناسان هستیم نباید به اصل اعتقادات خود شک کنیم بلکه باید به ایمان و اعتقاد آن‌ها شک داشته باشیم.

برخی با وجود سابقه مذهبی و انقلابی که دارند ممکن است به دلیل دل بستن به دنیا در قالب ثروت و تجملات یا به خاطر پست و مقامی که انتظار داشتند، اقدام به فتنه‎انگیزی و بروز اختلافاتی در جامعه اسلامی کنند اما نباید دیگران به اصل اسلام و اعتقادات اسلامی شک کنند. به طور قطع نمی‎توان منکر شد که این گونه رفتارها به اسلام و تشیع و نیز به انقلاب اسلامی خدشه وارد می‎کند.

پس آثار مخرب این گونه رفتارها هم متوجه فرد است و هم در سطح کلان جامعه؟

بله، آن‌ها هم خود را مغضوب خداوند کرده و هم عاقبت خود را خراب می‎کنند. از سویی دیگر چون این افراد جز خواص جامعه هستند و به دلیل موقعیت اجتماعی تأثیرگذاری که در برخی قسمت‎های جامعه دارند منجر به انحراف دیگران نیز می‎شوند. این گونه رفتارها باعث می‎شود تا عده‎ای را همچون خود فاسد کنند اما اثر مخرب دیگرش که به مراتب بدتر از این است خدشه‎دار کردن ایمان بخشی از مردم است.

بنابراین تأثیر منفی آن در دو بعد خواهد بود؛ به لحاظ فردی خود را بدبخت می‎کنند زیرا چنین افرادی، باور به قیامت را از دست داده‎اند. همچنین برای رسیدن به اهداف نامشروع خود ارزش‎ها را قربانی امیال خود می‎کنند و از این راه آسیب‎های بسیاری به باورهای مردم وارد می‎کنند.

سخن آخر؟

به عنوان نتیجه‎گیری، باید بدانیم شیطان تنها در کمین افراد بی‎ایمان و فاسد ننشسته است بلکه اتفاقاً دام خود را بیشتر برای مؤمنین و افراد با سابقه‎های مثبت پهن می‎کند؛ بنابراین اگر ایمان‎ها محکم و باورها قوی نباشد چه بسا افرادی با سوابق درخشان و اعمال خیر منحرف می‎شوند. حتی شده زاده امام معصوم نیز دچار انحراف و دنیاگرایی شده و چه آسیب‎هایی که به حکومت و امام زمان خود وارد نکرده است. به طور نمونه جعفر کذاب، برادر امام حسن عسکری، فرزند امام هادی و عموی امام زمان علیهم‎السلام آلوده به دنیا شد و به فسق و فجور رو آورد و بعد از شهادت امام حسن عسکری علیه‎السلام مدعی امامت و جانشینی او شد. یا علی بن اسماعیل بن جعفر که نوه امام و برادرزاده امام موسی کاظم علیه‎السلام است او نیز به دلیل دنیاگرایی نزد هارون‎الرشید، علیه امام جوسازی می‎کند و بهانه را برای دستگیری و شهادتش فراهم می‎کند.

امروز می‎بینیم در جامعه اسلامی ما عده‎ای که اتفاقاً ممکن است ظاهری مذهبی نیز داشته باشند با حقوق نجومی چه آسیب‎هایی که به اعتقادهای مردم وارد نمی‎کنند. یا کسانی که به دنبال پست و مقام هستند دست به اقدامات فریبکارانه و ضد ارزشی می‎زنند و مردم را نسبت به دین و ولایت بدبین می‎کنند. این افراد هستند که در دام شیطان گرفتار شده‎اند. لذا لازم است ما از سرنوشت آن‌ها عبرت بگیریم و از خداوند عاقبت بخیری را طلب کنیم.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.